درام عاشقانه تجریش ناتمام… به کارگردانی پوریا آذربایجانی با بازی فروتن و فرهانی یک نمونه کلاسیک از سینمای نوستالژیک میباشد که تم اصلی همان درد ناشی از یادآوری روزگار خوش سپری شده و خرده روایت آن یا به بیان دیگر خرده داستان، دیدار و گردهمایی دوباره دوستان هم دانشگاهی است .
فیلم با یک اتفاق آغاز شده و در پایان همان روز بی آنکه دگرگونی اساسی در زندگی قهرمانان فیلم ایجاد گردد پایان میپذیرد. روایت فیلم به شیوه رئال و عدم استفاده کارگردان از ایجاد حس تعلیق به مخاطب این حس الغا میشود که تجربه ای از این دست برای هر شخصی در زندگی روزمره ممکن است رخ دهد و شاید این رخداد میتوانست در ذهن هر یک از قهرمانان داستان ایجاد گردد. دیالوگ ها و اشاره های چند باره به فیلم هامون و بازی های تکرار ناپذیر زنده یاد خسرو شکیبایی و صدای جاودانه فرهاد مهراد در پایان بندی فیلم فضای فیلم را برای بزرگسالان دهه ۶۰ کاملا آشنا و ملموس میگرداند . دهه ۶۰ در کشور ما و بعد از آن جنبش اصلاحات سبب ساز رشد حس قهرمان پروری روشنفکرانه ای گردید که دنیا را در ذهن های آرمانگرای معصوم متولدین آن سالها قابل تغییر میساخت، متولدین آن دهه همگی در رویای خود یک چگورا یک شکیبایی یا محمد رضا لطفی وگابریل مارکز بودند رویایی که خیلی زود با مرگ شخصیت های نامبرده عقیم ماند انقلابی به وقوع نپیوست و تمامی آن دانشجویان آرمانگرا امروز دلالان دلار و زمین و ماشین گشته اند. نوستالژی برای اولین بار به عنوان علامت تشخیصی از سوی یوهانسن هوفر وارد واژگان عمومی گردید و بعد ها در ادبیات و سینما جای خود را باز کرد درمان این اختلال شامل نوعی پذیرش وقایع دگرگونیهای ناشی از گذر زمان بود. هر یک از ما به مثابه سرور و امیر یک تجریش ناتمام یا به بیان روانشناختی یک گشتالت ناتمام داریم گشتالتی که شاید هیچ گاه تکمیل نگردد و کنار آمدن با آن برای بسیاری مایه درد و ناراحتی است. در این فیلم آنچه مهم قلمداد میشود نه تغییر تیپ شخصیت ها و نه اجتماع پیرامون آنچه حایز اهمیت است شیوه کنار آمدن با درد مرور خاطرات خوش گذشته و کنار آمدن با ناسرانجامی اندیشه ها و دنیای درونمان است.به نظر میرسد با ورود به آستانه ۴۰ سالگی هر یک از ما بحران ناتمام خود را آغاز خواهیم کرد و برای آن هیچ مسکنی بهتر از درون اندیشی نیست دیدن آثاری از این قبیل نظیر همشهری کین اولسن ولز بی شک میتواند رهگشا باشد.